پنجشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۷

ننوشتن از سه حالت خارج نیست اول اینکه حرفی برای گفتن نداری طبعاً نمی نویسی دوم هم حرف داری وقت نوشتن نداری سومندش حرف و وقت داری نوشتنت نمیاد مثل الان من که دلم می خواد از روز مره ها بنویسم و اینکه چقدر حواس پرت شدم البته قبلاً هم بودم ولی نه به این شدت ،فراموشی، خستگی مفرط بدون این که کار خاصی کرده باشم وضع و حال این روزامه ؛ حال و حوصله ی ریشه یابی هم ندارم، افسردگی هم نگرفتم؛ تابستونای لعنتی هم حسابی چشامو میسوزونه و قرمز می کنه.
پ.ن:دلم برای زلما تنگ شده کجایی تو دختر؟