جمعه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۷

فهمیدم این همه بی حوصلگی من از چیه [ த:] اکتر خواسته های من مقطعی اند و متاثر از محیط ، هر دفعه که به یکی شون میرسم طول می کشه تا جایگزین پیدا کنه و این کرختی و بی حالی هم از عواقب همین تاخیر ئه؛ از یه طرف هم نمی تونم همزمان چندتا کار رو پیش ببرم برای همین خیلی از خواهش ها فراموش می شوند یا ارزششون رو از دست می دهند و سوخت میشن. باید شخصیتم یه باز بینی ئه اساسی شه و ضعف هامو بشناسم و بر طرف شون کنم .
از دلخوشیای عمده ی این روزام وب خوانیه و یه چند تا وبلاگ پیدا کردم به شدت باهاشون خود پنداری می کنم یکیش میرزا و یکی دیگه اش هم سرهرمس مارانای خدا س.